امروز برای پنجمین بار طی حدود یک سال و نیم گذشته(در گزارشهای
قبلی مسیر صعود با جزییات ذکر شدهاند) به قلهی چین کلاغ صعود کردیم.هوایی سالم و
پاکیزه که به مرور مه آلود شد.از شهرک مخابرات صعود را آغاز کردیم و حدودا دو ساعت
و نیم بعد روی قله بودیم.
بعد از صبحانه در میان مه و غبار و زمینی گل آلود فرود
آمدیم.گروه هایی از یالهای مختلف صعود کرده بودند و هیجان و نشاطی وصف ناپذیر بر
قله حاکم شده بود.
بدلیل مه غلیظ موفق به رصد بلندی های اطراف نشدیم.اسپیلت و
دوشاخ و سیاه سنگ و پلنگ چال از سویی،و از سوی دیگر بندعیش و پهنه حصار و کتل خاکی
و یونجه زار ، و شمال ما، سه راه بازارک و یال توچال بود.
روز چهارشنبه
۱۱دیماه، ساعت ۲۳ از جلوی در دانشکده فنی دانشگاه تهران و در معیت کمیته ورزشهای کوهستانی کانون فارغ التحصیلان دانشکده فنی(دانشگاه تهران)
،به سمت روستای مصر حرکت کردیم.۲۴۰ کیلومتر بعد از نایین سمت چپ یه دوراهی هست که ما
را به سمت روستای جندق سوق میدهد.بعد از آن سه راهی دیگری هست که یکی به کویر عروسان
و دیگری به روستای خور می رود.منطقه،کلاته نام دارد و شکار ممنوع و تحت حفاظت محیط
زیست هست،مستقیم ادامهی مسیر میدهیم و حدود ساعت ۱۴ به روستای مصر می رسیم.
روستای مصر در ۴۵ کیلومتری شرق شهرستان جندق و در ۳۰
کیلومتری شمال شهرستان خور از توابع استان اصفهان قرار دارد و جمعیت آن
بالغ بر ۱۲۰ نفر می باشد.
بعد از مستقر شدن در خانهای روستایی و با صفا که از کاهگل
و خشت ساخته شده بود ،به فرمان سرپرست گروه (آقای علیرضا نجفی)به کویر نوردی میرویم.رمل های
روان و گامهای ما که در آنها فرو میرود احساس خوشایندی دارد،تا به حال جز در
فیلمها (لورنس عربستان)چنین مناظر و طبیعت منحصر به فردی رو ندیده بودم،تجربه ای فراموش نشدنی
بود.
بعد از ۲ ساعتی فراز و فرود توقف می کنیم و به تماشای کویر
می پردازیم،غروب آفتاب است و ما محصور بین رشته کوه هایی ناپیوسته و پر ابهت هستیم
،سکوت می کنیم و به رویا میرویم:
آنچه که در کویر زیبا می روید ،خیال است
. این تنها درختی است که در کویر ، خوب زندگی می کند، میبالد و گل می افشاند و
گلهای خیال ،گل هایی هم چون قاصدک ، آبی و سبز و کبود و عسلی ..... هریک به رنگ
آفریدگارش ، به رنگ انسان خیال پرداز و نیز به رنگ آن چه قاصدک به سویش پر میکشد و
به رویش می نشیند. خیال - این تنها پرنده ی نا مرئی که آزاد و رها همه جا در کویر
جولان دارد - سایه پروازش تنها سایه ای است که بر کویر می افتد و صدای سایش بال
هایش تنها سخنی است که سکوت ابدی کویر را نشان می دهد و آن را ساکت تر می نماید
.آری . این سکوت مرموز و هراس آمیز کویر است که در سایش بال های این پرنده ی شاعر
، سخن میگوید .
کویر انتهای زمین است .پایان سرزمین حیات .
درکویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آن است که ماورا الطبیعه را که همواره
فلسفه از آن سخن میگوید و مذهب بدان می خواند ، در کویر به چشم می توان دید ،
میتوان احساس کرد و از آن است که پیامبران همه از این جا برخاسته اند و به سوی
شهرها و آبادی ها آماده اند.(کویر،دکتر علی شریعتی)
به خانه بر می گردیم و شب بعد از شام به حاشیهی کویر
میرویم تا آتش بر پا کنیم،در اطراف روستا گروه گروه با فاصله و در تاریکی مطلق(شب اول
برج بود و ماه در آسمان نبود،میلیارها ستاره در آسمان کویر میدرخشیدند) آتش به پا
کرده بودند و تا آخر خیال پرواز می کردند.هموطنی هنرمند آکاردئون می نواخت ،دوستان
گرد او و آتش جمع شدند و دل به نوای خوش الحان ساز دادند و روح را از خستگی روزگار
تکاندند و زنگار نا ملایمات و بی مهریها را زدودند.
او ساز میزد و ما دانههای دلمان پیدا بود.....او ساز میزد
و ما در اون دور دستها در آسمان پر ستاره از میان میلیاردها کهکشان ستارهی عمر و
زندگی خود را که سوسو می زد می جستیم.مگر نه آنکه ابناء بشر در این کرهی خاکی هر
کدام ستارهای در آسمان دارند؟روزهای رفته را با حسرت و محنت می دیدیم و به فرداهای
سبز می اندیشیدیم و .....، وچشم تو میخواند ،گه گاه
اگر از سخن باز می ماند افسوس پاک منش پیش میراند....در کوچه های چه شبهای بسیار،تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن..... ای رفته تا دوردستان،آنجا بگو
تا کدامین ستاره ست روشنترین همنشین شب غربت تو ؟..... ای همنشین قدیم شب غربت من،در کوچه های چه شبها که اکنون همه
کور،آنجا بگو تا کدامین ستاره ست که شب فروز تو خورشید پاره ست ؟(مهدی اخوان ثالث)
سرشار از شوق و
لبالب از اشتیاق و مهر و صفا و با آنکه دوست میداشتیم این شب زیبا پایانی نداشته
باشد به ناچار تا قبل از نیمه شب بر می گردیم تا دمی بیارامیم و خود را مهیای آخرین
روز(جمعه) بنامییم.
صبح جمعه ۱۳
دیماه۹۲ بعد از صرف صبحانه به همت سرپرست خوب و مهربان و دوست داشتنی(آقای
نجفی)،تعدادی از دوستان برای شتر سواری روانهی منزلگاه شترها می شوند و گروهی
دیگر برای وداع با کویر و هر آنچه زیبایی پاک است همان حوالی،تپه ها و رمل ها را
پیمودند و دمی بر بلندای تپه ماهورها و آن هامون بی کران و دل انگیزنشستند
و به افق های دوردست و خط الراسی برف آلود نگریستند.کویر پر است از درختچههای گز
و گون.
خیلی زود دیر
شد.....وقت بازگشتن به زندگی شهری و دودی و مه آلود بود......محکوم به بازگشت
بودیم و چارهای نبود.حدود ساعت ۱۴ روستای مصر را ترک کردیم .با کمی بدبیاری(نقص فنی اتوبوس) ساعت
یک و نیم بامداد شنبه ۱۴ دیماه به تهران رسیدیم.